غم پسرعموی ۲ سالهام که هنوز نمیتونست درست حرف بزنه ولی سرطان گرفته و هرروز هم خبر بدتری از دیروز در موردش میشنوم داره از درون میخورتم که هیچ کاری از دستم براش بر نمیاد جز اینکه هرروز صبح براش اشک بریزم. آخه اصن مگه کل بدنش چقدر هست که کل بدنش رو گرفته باشه؟ این چه زندگیایه.