از ۹ سالگی چادر سرم کردم به خواسته خودم
طعنه و کنایه زیادی شنیدم از دوست و فامیل و آشنا ولی خب چادرم رو دوسش داشتم
وارد دوران راهنمایی و دبیرستان که شدم به خاطر جو دوستا و مدرسه کم کم مقنعه ام عقب رفت ولی چادرم رو سرم بود
سال سوم دبیرستان چند روز قبل عاشورا ...
ذوق کردیم کنسل شد
ذوق نکردیم کنسل شد
به یکی گفتیم کنسل شد
به هیچکی نگفتیم کنسل شد
برنامه ریزی کردیم کنسل شد
برنامه ریزی نکردیم کنسل شد
دیگه دارم نمیتونم💔🥲
ی لحظه دلم آتیش گرفت
گفتم حاجی داری با خودت چکار میکنی
تو که تا الان باختی به خودت بیا
محرم سال ۹۵ شد بزرگترین جرقه زندگیم برای تغییر مسیر زندگیم
خوشحالم که امام حسین منو خرید و نجاتم داد ...
تا آخر عمرم نوکریشو میکنم ...
معلم دینی مون اومد سر کلاس
ی حرفی زد به کل مسیر زندگیم عوض شد
گفت خدای نکرده اگه پدرتون فوت بشه بازم با آرایش و لباس آنچنانی میرید میشینید تو مراسم ختم ...
گفت مگه امام حسین علیه السلام اندازه باباتون براتون ارزش نداره
بابام گریه میکرد و التماسم میکرد که ببخشش
خیلی برام سخت بود هم دیدن اشک های بابام
هم بخشیدن یکی که جوونیمو گرفت
ی پرچم داریم به اسم مبارک حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
بابام قسمم داد به اون
پرچمو بغل کردم روضه حضرت رقیه امیر برومند رو باز کردم و ضجه زدم
از ی طرف ...